web 2.0

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

خيال آفتاب

خورشيد گيسوان طلايي رنگش را ،
از ميان شيشه هاي لك گرفته پنجره خيال ،
ميان اتاق ذهن پهن كرده .
گيسوانش را در آغوش مي گيرم
تنم گرم مي شود
ومن دوباره مي رويم
دوباره سبز مي شوم . . .
گل سرخ بر لب پنجره خيال ،
دوباره مي رود به سوي گيسوان آفتاب ،
و من چه سرخوشانه ،
با گل سرخ خويش مي آميزم .
ما ،
اوج مي گيريم به سمت آفتاب
ودر آسمان رها مي شويم
ما ،
جاودانه مي شويم ،
جاودانه مي شويم .

0 نظرات: